مدرسه ی شاد من ...

ساخت وبلاگ

Image

مدرسه ی شاد من ...

این یک رویاست یا  یک آرزوی محال ؟!

روزگاری ما بر روی نیمکتها چهار نفره  و پنج نفره می نشستیم

کتاب کم بود ...

دفتر و مداد سهمیه بندی بود ...

بخاری ما نفت نداشت یا که خراب بود

مانتو و لباس فرم آرزویی  ما بود

کفش؟... بله کفش(کفش پلاستیکی) که ما به آن کلوش برا دختران و بد برای پسرها می گفتیم

تازه همین رو هم همه کس نداشت و بیشتر با دنپایی به مدرسه میرفتند !

اما همین کلوش و چکمه موقع سرما تو بارون و جاده هایی گلی پر  از آبگرفتگی پر آب می شد و ما با لاخ لاخ آب در چکمه ها و کفشهای پلاستیکی مون میرفتیم مدرسه

میگید سرویس؟ اصلا ما کلمه سرویس نشنیده بودیم  ! با خط یازده !!( همون دو پای نازنینمون !) میرفتیم مدرسه !

باد و بارون ؟؟ خب باشه ...مگه چپیه؟! همه مون مثل هم بودیم

کیف و لباسای کهنه که چند سال داشتیم  و یا مال برادر خواهر بزرگترمون بود و به ما ارث میرسید ...

دستگاه چاپی نبود و معلمیم ما سوالات را با برگه کاربن تکثیر می کردند

تازه همه ی اینا به کنار تو جنگ تحمیلی هم بودیم ...!

اما همه ی اینا به کنار  ما تو مدرسه شاد بودیم شـــــــــــــــــــــــــــــادِ شاد

مداد کوچیک ده سانتی مون برامون ارزش داشت !

فقر و مشکلات اقتصادی برامون سخت بود اما  آزار دهنده نبود !

چون معلم ما با عشق کار میکرد و دانش آموز ما با عشق درس می خوند !

شور و شعف تو مدرسه موج میزد !

اما ...

حالا چی ؟

همه ی امکانات برامون هست اما معلممون انگیزه برای خدمت نداره !

دانش آموزمون انگیزه برای خوندن نداره !

خنده ی اون دوران رو الان نمی بینی !

مقصر کیه ؟؟

اینکه اون مدرسه ی کلنگی بی امکانات ولی  شاد به این مدرسه ی نوساز با بهترین تجهیزات ولی بی روح و افسرده تبدیل شده !!

 

کشتار وحشیانه ی مسلمانان در میانمار...
ما را در سایت کشتار وحشیانه ی مسلمانان در میانمار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : edalat1390 بازدید : 90 تاريخ : شنبه 30 آذر 1398 ساعت: 22:36